من دیگه اونو از دست دادم...!
2ماهی میشه... آره یه دو ماهی میشه که ازت هیچ خبری ندارم.... سیاهی شدی رفتی تو آسمون... ماهی شدی رفتی تو دریا... آب شدی رفتی تو زمین... اصلا پیدات نبود دیگه... حالا بعد 2ماه زنگ زدی که چی بشه؟؟؟؟ زنگ زدی که تحقیرم کنی؟؟؟؟ زنگ زدی که بگی این تو بودی که منو نخواستی؟؟؟؟ زنگ زدی که اینو بهم یادآوری کنی؟؟؟؟ زنگ زدی که چی بشه؟؟؟؟ زنگ زدی و اصلا به رویه خودت نمیاری که 2ماهه بی خبر رفتی... زنگ زدی و خودت رو زدی به اون راه.... زنگ زدی،شاد و شنگول باهام حرف میزنی که انگار نه انگار اتفاقی افتاده... زنگ زدی میگی سلام تا از من بشنوی علیک... زنگ زدی حالمو میپرسی؟؟؟ مگه بعداز اینکه منو پس زدی،واسم حالی مونده..!!! زنگ زدی میگی چه خبر؟؟؟ خبر؟؟؟ خبر...... میخوای خبر اینو بگیری که بعد از رفتنت چقدر غصه خوردم...؟؟؟؟ خیلی... میخوای خبر بگیری که بعد از رفتنت چه غمی رو دلم نشست؟؟؟ غم عالم و آدم... میخوای خبر بگیری ببینی بعد از رفتنت چقدر گریه کردم..؟؟؟ یه دریا.... میخوای خبر بگیری ببینی بعد از رفتنت چه تغییری کردم..؟؟؟ شدم جووون پیر... میخوای خبر بگیری ببینی بعد از رفتنت رفتم دنبال چه کسی...؟؟؟ دنبال تنهایی... میخوای خبر بگیری ببینی بعد از رفتنت با چه کسی پریدم..؟؟؟ با بی کسی... میخوای خبر بگیری ببینی بعد از رفتنت دلم چند تیکه شد؟؟؟ هزار تیکه... بیا این هم خبر... خبر داغ داغ ...دسته اول...به روز...!!!زنگ زدی میگی کجایی نیستی..؟!؟!؟!؟! نزدیکم... همین حوالی...ولی دور از قلبت... چقدر از این نزدیک بودن های دور بیزارم.... آخه یه آدم تا چقدر میتونه گستاخ باشه؟؟؟تا چه حد؟؟؟تا چه اندازه؟؟؟ دست هرچی آدم پررو تو این دنیاست رو از پشت بستی... اصلا زنگ زدی که چی بشه؟؟؟ زنگ زدی که بهت بی احترامی کنم؟؟؟ اون سکوتی که من کردم از هزار تا فحش برات بدتر بود... سکوت... آره... نه.... تنها حرفی بود که میزدم... کلی حرف داشتم باهات که از قبل آماده کرده بودم... میخواستم بپرسم چرا رفتی؟؟؟ گناهم چی بود...؟؟؟؟ کاری کرده بودم؟؟؟؟؟ با چند نفر تا حالا این کارو کردی؟؟؟؟ من چندمی بودم؟؟؟؟ تا حالا چند تا دروغ بهم گفتی؟؟؟ این سوال های دلم بود... به خدا اگه به دلم بود...اگه جواب همه این سوال ها رو میدادی شاید میبخشیدمت... ولی اون روز که زنگ زدی با عقلم طرف بودی نه با دلم.... حرفام حرفای عقلم بود... با اینکه ته دلم یه چیز دیگه ای بود.... با اینکه دلم یه چیز دیگه میخواست... نمیفهمیدم چی میگم... اصلا دست خودم نبود... تو ذهنم یه چیز دیگه آماده میکردم که بهت بگم ولی از دهنم یه چیز دیگه بیرون میومد.... زبونم قفل کرده بود...هل کرده بودم... هیچکدوم از حرفایی که بهت زدم حرف دلم نبود... حرف دلم چیز دیگه ای بود... ولی باور کن هیچکدومو نتونستم به زبون بیارم... خدافظی کردی... ولی من بدون خدافظی قطع کردم.... چقدر از این کارم پشیمونم....!!!!!!!!!! نمیدونم الان چم شده... از یه طرف خوشحالم که واسه یه بار هم که شده توی نبرد بین عقلم و دلم...عقلم پیروز شده... ولی نمیدونم چرا دوست دارم یه بار دیگه هم که شده فقط واسه یه بار دیگه هم که شده زنگ بزنی.... حرفای ناگفته زیاده.... ولی دیگه چه فایده.... امون از این جدایی..... ............... ...................... ............................ .............................. آدما چقدر زود از کاراشون پشیمون میشن.... آدما چقدر زود عوض میشن.... آدما چقدر زود عوضی میشن.... ....................... .......................... .............................. گذشت.... این گذشت..... الان غروری واسم نمونده چون دیگه "او یی" وجود نداره که بخوام جواب زنگ هاش رو ندم.... وقتی هم زنگ میزنم بجز صدای یه شخص بی احساس،صدای دیگه ای نمیشنوم.... ...................... ...................... بچه ها واسه شنیدن صدای کسی که دوسش دارین،همین الان هم خیلی دیره.... افسوس خواهی خورد زمانی که آن سوی سیم کشی ها کسی بی احساس میگوید:
Design By : Pichak |